رافايي در ديد يك فانوس


رافايی در ديد يک فانوس!

هفته ی آخر اسفند که فرا می رسد پرنده ی چرخ ریسک با آواز یکنواخت اش گوش نوازی می کند و ما عادت می کنیم به آوازی که ما را سوق می دهد به کنار جویباران ، برای تماشای «میشین»! بهار آمد و بنفشه ها وا شدند ودر غنچه های آلوچه ها زنبوران عسل لولیدند و شقایق به شیپور سبز بهار دمید و ما گوش به زنگ شدیم تا «رافایی» جوانه بزند.

 نیمه اول فروردین که گذشت در یک روز زیبای بهار در حاشیه سبز شهر قزوین در یک بعد ازظهر از یکشنبه ها و چهارشنبه های عزیز و گم نشده ام رافانی در کف دستانم غنچه داد! هدیه یی زیبا تر از خود بهار به گیلانی های شیفته ی به حقیقت و عاشقی داده شد و آن هم منتشر شدن دفتر شعر استاد غلامحسن عظیمی بود. شاعرنام آشنای و تراز اول شعر تخصصی گیلان یا بهتر است گفته آید شاعر عاشقانه ها ، همراه با رنگی از طبیعت و مردم . شاعری که به زبان گیلکی به چه زیبایی با شعر دیگر اقوام را پیوند خورده است. همانگونه که خشتاونی نیز قبلن در وصفش گفته است:«... به جرئت می توان اوراپابلونرودای شعر اقوام ایرانی نام نهاد» شاعری که در گیلان نامه جلد دوم و در بیشتر جراید تخصصی از تاثیر گذاران شعر گیلکی است . بی آنکه خود را به جراید رنگی و زرد تحمیل نماید و با فاصله گرفتن از روزنامه چی های مبتدی آنچنان جایگاهی در شعر دست یافته که اهل شعر دیگر اقوام او را می ستایند و امسال چه عیدی بهتر از این دفتر و هدیه دادن به همدیگر! و جا دارد اهل دل شعری که هنوز دسترسی به آن ندارند  به کتابفروشی های معتبری که محصولات فرهنگی هنری ارایه می دهند و یا به آدرس نشر گیلکان از این سولاغاتی ذیقیمت گیلان بی نصیب نمانند که از لابلای این دفتر خوش استیل ناگفته های دلنشینی می توان صید نمود ،  که خود شاعر نیز در یادداشت اش « از رحیم چراغی دوست و شاعر بزرگ هم ولایتی که رنج زحمت بر خود نهاد و «سفیدچادری» های خود را در «سایه دیمه» به حرمت انتظار بی قراری ها سپرد تا این کتاب چاپ شود. از محمدقلی صدر اشکوری شاعر بزرگ که در زندگی خود »رعنا»یش را جست و همواره می گفت : غلامحسین! شعرهایت راچاپ کن ! شاید...»

وچه زیبا هم پیشداوری های استاد اشکوری عزیز به واقعیت می پیوندد . دفتر شعر رافایی با طرح جلدی شکیل و دلنشین از سیاوش یحیی زاده و انتظاری در چشم یک فانوس در دل شب مهتابی با هنر مندی عکاسی چون مسعود پور جعفری ـ همراه با آرم مانای نشرگیلکان که بر پیشانی اش دارد با قیمت 3000تومان روانه بازار کتاب شده است با این نوید :« هسا کی سربرانده درجکا زنه بهار / هسا کی قاب رافایه / خودست امرا بشکنه بهار / بوگو» اینکه که بهار عریان بر در می زند / و پنجره های انتطار را / می شکند/ حرفی بزن»

جا دارد در لابلای این دفتر وزین ، شعری را تقدیم خوانندگان فهیم نماییم و در آینده نزدیک نقدی در خور شأن استاد عظیمی عزیز تقدیم دوستداران شعر گیلگی خواهیم نمود:

  

يادگاری

به یاد صفورا ، سارا وصدیقه

تو از همه جوانتری

گولَ مره ایدانه قابَ مِئن دری

تی تاسیانی دَرَجکَ رِه دَرَسری!

تی سایه راشی پرچینَ وَرهِ شَبَق زِنه

سیوائی نقلَ دفترا ورق زِنه

تی خانده هانِده نی ، دیپیچِه

  ،

دَوَستنا کوهاتَ رم بوکوده اَهوزای

پاگردِه تی نیگاه مره گیشای

دارانَ لا چَچ ورِه فووُسته کُلپرِی

فوکوده اَرسو وارش َ جه سورخَ کامپوری

گولاواشویی تو

ایتانظر بامو ، بوشویی تو

                                    پری !پری!

تو از همه جوانتری

تواز همه جوانتری

 

ترجمه :

یادگاری

تو زیباترین بودی

با گل در قاب عکس

و اندوه کنار پنجره

انگار هنوز از کنار پرچین جاده می روی

و افسانه جدایی ورق می خورد

خنده هایت ـ اما ـ هنوز می پیچد

و بنفشه ها در حیاط فراوانند

در چشم هایت

آهوان رمیدۀ کوهستان ها را بسته اند

و در نگاه تو عروسک های زیبا راه می روند

گلپرها از لابه لای شاخه های درختان می ریزند

«کامپوری» در باران اشک می ریزد

عمرت چه کوتاه بود

دمی آمدی و رفتی

                    پری !پری!

تو خوب بودی

تو خوب بودی

 

 

 

 

 

 

 



آخرین نظرات ثبت شده برای این مطلب را در زیر می بینید:

برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:

بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .

شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: